جدول جو
جدول جو

معنی هر طرف - جستجوی لغت در جدول جو

هر طرف
هر سوی
تصویری از هر طرف
تصویر هر طرف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هرطرف
تصویر هرطرف
هرسو هرجانب. یا از (ز) هرطرف. ازهرسو. ازهرجانب: (شهریست پرظریفان وزهرطرف نگاری یاران صلای عشق است گرمیکنیدکاری) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
بی سویه
فرهنگ واژه فارسی سره
از سوی از جانب. توضیح زم اضافه است. یا از طرف دیگر. از سوی دیگر، بدیگر سخن بعبارت دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
کسی که جانبداری از کسی نکند
فرهنگ لغت هوشیار
پر چانه روده دراز بسیار گفت گفت برو ای مرد بسیار گفت پرگوی بسیار گوی روده دراز پر نفس: آدم پرچانه ایست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
آنکه از دیگری جانب داری نکند، در علوم سیاسی دولتی که در کشمکش های سیاسی و جنگ ها جانب دولت دیگر را نگیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هر طور
تصویر هر طور
هر جور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هر طقه
تصویر هر طقه
یونانی تازی گشته دین شکنی نو آوری: در دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هر طریق
تصویر هر طریق
هر راه
فرهنگ لغت هوشیار
یک سوی یک زی یک سو یک جانب ازسویی ازجانبی: یک طرف دستبرد مالیه یک طرف گیر و دار نظمیه. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
((طَ رَ))
کسی که تعصب ندارد، دولتی که در سیاست های جهانی داخل دسته بندی ها نشود و جانب بعضی دولت ها را نگیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی طرف
تصویر بی طرف
Evenhanded, Impartial, Impersonal, Neutral, Unbiased
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پر حرف
تصویر پر حرف
Chatty, Talkative
دیکشنری فارسی به انگلیسی
беспристрастный , безличный , нейтральный
دیکشنری فارسی به روسی
болтливый , разговорчивый
دیکشنری فارسی به روسی
unparteiisch, unpersönlich, neutral
دیکشنری فارسی به آلمانی
geschwätzig, gesprächig
دیکشنری فارسی به آلمانی
безсторонній , неупереджений , безособовий , нейтральний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
bezstronny, bezosobowy, neutralny
دیکشنری فارسی به لهستانی
公正的 , 非个人的 , 中立的
دیکشنری فارسی به چینی
多嘴的 , 话多的
دیکشنری فارسی به چینی
imparcial, impessoal, neutro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
imparziale, impersonale, neutro
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
imparcial, impersonal, neutral
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
impartial, impersonnel, neutre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
onpartijdig, onpersoonlijk, neutraal
دیکشنری فارسی به هلندی
ยุติธรรม , เป็นกลาง , ไม่มีบุคลิก , เป็นกลาง , ไร้ความลำเอียง
دیکشنری فارسی به تایلندی